استنفورد? من دوسوگرا

"چگونه استنفورد? آیا شما آن را دوست دارم؟" به عنوان یک دانشجوی سال اول من سابقه این سوال بارها و بارها برای د

توسط NEWSSALAM در 22 خرداد 1399

"چگونه استنفورد? آیا شما آن را دوست دارم؟"

به عنوان یک دانشجوی سال اول من سابقه این سوال بارها و بارها برای دوستان و خانواده از زمانی که من به خانه بازگشت و برای شکرگزاری و تعطیلات زمستانی. من هیچ خوب در این گفتگو. من بیش از حد متصل به صادق بودن; یا کمتر قهرمانانه و دقیق تر من بد بود در بررسی تجربیات من سنجیده در چند مختصر جملات. در یکی از پاچه بازدید از خانه من پشت سر هم از گریه در حالی که گفتن پدر و مادر من چقدر از من متنفر غفلت از علوم انسانی در دانشگاه استنفورد. بعد من احساساتی در مورد استنفورد اخلاق از دسترسی و egalitarianism. من فرستاده پدر و مادر من به یک سقوط با من نامنظم و متناقض ،

در نوشتن ارشد ستون در حال حاضر من را تشویق به جبران شکست از سال اول به یک تلاش نهایی برای بسته من کارشناسی تجربیات در راه است که می تواند به فهم و آموزنده برای دیگران. ضربه اول من بود به شانه خالی کردن از این وظیفه و یا در اکثر به نوشتن مثبت و امیدوارم (اگر vacuously) در مورد من کارشناسی سال است. بسیار وجود دارد که من دوست داشتم در زمان من در دانشگاه استنفورد و آن را دشوار خواهد بود برای پر کردن یک مقاله بازگویی همه آن چیزهایی است که من به ارمغان آورد شادی. همه, همان, من متوجه شدم که من فقط می تواند صادقانه توصیف به نظر من از دانشگاه استنفورد به عنوان یکی از تردید.

غیررسمی و گفت: "من دوسوگرا" شبیه به "من اهمیتی نمی دهند" اما این نه به این معنا که من با استفاده از کلمه. من در واقع تلاش برای گفتن مخالف: که من به شدت مخلوط و احساسات متناقض نسبت به دانشگاه استنفورد. من پرورش برخی از بزرگترین دوستی از زندگی من در دانشگاه استنفورد و اگر من می تواند ادعا کند که من چیزی به نام "هویت" من مدیون آن در بخش بزرگی به مردم من را ملاقات کرده اید اینجا. که گفت:, من به طور مداوم اخم که من شبکه در دانشگاه استنفورد بسته اند من از مردم خارج از دانشگاه استنفورد حباب و من نگران که من تعبیه شده خودم غیر قابل انکار در محافل نخبگان.

در سمینارها و سخنرانی ها من باید دست و پنجه نرم با ایده هایی که باید قرار داده و به سوال همه چیز من فکر کردم من می دانستم که. در این تنظیمات من مخالفت با خشونت عواقب کلاسیک لیبرال اصول آن من شده بود بی هیچ حرفی احترام در دبیرستان; من سوال من دریافت نیاز به زمین تمام رمان ها و آثار تاریخی در واقع به نظر من برای اولین بار آنچه در آن به معنای زندگی با آگاهی از مرگ است. پس از آن من وسواس بیش از این ایده ها: در بحثهای با دوستان من با چک کردن کتابخانه و کتاب در دیدار با اساتید در ساعات اداری. در مواجهه با این ایده ها متزلزل شده دنیای من, و من هرگز نمی توانید به بازگشت به حالت بی گناهی پس به صحبت می کنند. اما هنوز هم, من به طور مداوم تعجب می کنم اگر من هر گونه نزدیک به چیزی راستگو و اگر من از دست دادن تماس با آنچه آشکار است و commonsensical.

استنفورد ارومیه از افتتاح یک جهان از پرس و جو به من در قالب هنر و ادبیات و دانش و چه مقدار ناچیز من شده اند در معرض اینجا قطعا آبشار به دیگر و بیشتر عجیب و غریب در می یابد که من هنوز هم که هنوز است برای کشف. من اغلب احساس می کنید مضطرب که عطش من برای هنر و دانش به نحوی پیشی گیرد و عطش من برای زندگی هر چه که ممکن است. من نگران هستم که دانشگاه استنفورد دروغ متقاعد من "پیچیده" یا "کشت" در راه است که من نفرت زمانی که من آن را در دیگران است.

پس از آن وجود دارد استنفورد به عنوان یک نهاد که من کمتر دوسوگرا و بیشتر به روشنی مهم در مورد. آن علمی بحران هویت و خود را خم و به سمت حرفه و دو نهادی نقص من انتقاد کرده اند در نوشتن مقالات روزانه و هر دو مطلع شدند با تجربیات خودم. گذشته از این ویژگی استنفورد که نه اما اتفاقی حداقل هنوز ثبات پذیر وجود دارد هیچ فرار از این واقعیت است که دانشگاه استنفورد است که وقف تنها برای کسانی که "انتخاب" — این که آیا بر اساس ثروت و یا شایستگی یا به احتمال زیاد هر دو. های اخیر فعالیت در ترکیب با یک چهارم دور از پردیس ساخته شده است و این واقعیت خیلی غیر منصفانه ای روشن: دانشگاه استنفورد دانشجویان دانشکده و مدیران تنها می تواند به دنبال ایده آل از آزادی علمی در حالی که underpaid و underrecognized خدمات کارگران کار روز و شب به تامین نیازهای اساسی ما چه کسانی هستند "انتخاب شده است." این وضعیت این است که حداقل کمی منصفانه و در عین حال آن چیزی است که ساخته شده است که ممکن است فوق العاده غنی تجربیات من در چهار سال گذشته.

چرا بازشماری این تردید در تمام طول زمان از سال مرسوم تعیین شده برای دلتنگ خاطره? برای یک چیز, ما جمعی حذف از پردیس زندگی مرکب با دورهای حوادث در بهار امسال ارائه شده اند این منظره لحظات استنفورد تبلیغ — و که من لذت می بردند در زمان خود — به عنوان بی اهمیت در مقایسه با. از همه مهمتر و دیگر من آموخته اند به آغوش تردید. "آیا من در تضاد با خودم ؟ بسیار خوب, پس از آن من در تضاد خودم من بزرگ من شامل انبوه" من خواندن در دبیرستان است. ریتم آن خطوط به دادگاه تجدید نظر به من پس از آن, اما من نمی داند معنای خود را به عمیق. در آستانه فارغ التحصیلی من درک کرده اند که زندگی در این فضا از تناقض است و این پاکسازی را به خود فهم و درک وسیع تری از جهان است. (و همچنین در پایان آن دو چیز یکی است و همان.)

اگر من به یک آخر توجه داشته باشید آن است که من سپاسگزار است که دانشگاه استنفورد اجازه داده است من به دوسوگرا — که آن را در واقع کشت این تردید در من. تردید نمی آید به طور طبیعی به عنوان یک سابق دبیرستان مناظره و نظرات نویسنده است. برای مدت زمان طولانی من خستگی ناپذیر و ابلهانه به دنبال صاف کردن تناقضات در زندگی من است که من می تواند حل و فصل نیست و من در زمان هر بی قراری تناقض به عنوان یک شکست شخصی. در حال حاضر من درک می کنم که تردید — که برای آخرین بار است و نه بی علاقگی و بلکه زندگی مشترک سرمایه گذاری که با قدرت حتی با خشونت در تقابل با یکدیگر — یک هدیه است.

یاس لیو '20 بود سردبیر نظرات برای حجم 256 و هیئت تحریریه صندلی برای حجم 257.

تماس با یاس لیو در jliu98 'در' stanford.edu.

روزانه متعهد به انتشار یک تنوع از op-eds و نامه به سردبیر. ما دوست دارم به گوش افکار خود را. ایمیل و نامه به سردبیر به eic 'در' stanforddaily.com و op-ed ارسالی به نظرات 'در' stanforddaily.com.
به دنبال روزانه در Facebook, Twitter و Instagram.



tinyurlis.gdclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن