فقط آنجا ننشین! شروع به دریافت بیشتر لباس سفید برفی

خرید لباس عروس در تهران هم از همین قائده مستثنی نیست. گویی امروز زمین عروس شده، عروسی که دنباله لباسش نقطه نها

توسط NEWSSALAM در 18 شهریور 1401
خرید لباس عروس در تهران هم از همین قائده مستثنی نیست. گویی امروز زمین عروس شده، عروسی که دنباله لباسش نقطه نهایی ندارد و سپیدی اش همتا. آدم برفی که دل ندارد البته تبسمی همیشگی بر بر روی لبانش حک شده، تبسمی که در بین پرتو های جوشان نمی گذارد زجه هایش شنیده شود، اشک هایش بر زمین افتد یا این که حتی گریه ای سر دهد. در باغی لبریز داد و فریاد ، در در میان پرندگان ستایشگر و علف های رقصان ، در بی صدایی اسمان و تابندگی خورشید سوزان ،ازوقتی تکدانه پای چوبی اش را به زمین کوبیدند و تکه تکه وجودش رادر کنار هم گذاشتند ،این مترسک به دنبال فرار بود،نه آن باغ را دوست داشت و خیر صاحبش را، دارای تمامی بد خلقی می کرد اما همین بد خلقی سبب ساز شده بود که پرنده یا حیوانی وارد باغ نشود ، زیرا تمامی از او خوف داشتند و به همین استدلال صاحب و مالک باغ از او را ضی بود و مترسک دیگری جایگزینش نمی کرد. از کتاب: عکس سپید برفی اهمیت لباس های مختلف لباس سفید برفی 45 رای زنی اهمیت کافکا. هر چیزی که انتخاب می کنید، فقط به یاد داشته باشید که آن را دارای اعتماد به نفس خالص بپوشید. ایام و شب های مترسک مهم همین خیالات می گذشت ،دریکی از روزهای نهایی بهار،زمانی که دیگر شکوفه های فضای سبز ریخته بودند ،زمانی که خورشید لبخند آتشینش را هر روز عمیق تر می کرد و هوای عاشقانه بهار رو به گرمی میرفت،کلاغی مسافر آمد و بر بر روی کتف های مترسک گرد‌همایی تا به بال های خسته اش یه خرده جان دهد،مترسک تعجب کرد کسی تا کنون نتوانسته بود بر ترسش غلبه کند و روی کتف های مترسک بنشیند،مترسک قصد داشت که هرکه بر سر کتف اش بود را به بدترین شکل بترساند البته قبل از آن تصمیم گرفت که نگاهی به او بیندازد،از گوشه دیده نگاهی بر روی شانه اش انداخت،اما اهمیت دیدن دنیای سیاه پرهای کلاغ تصمیمش را فراموش کرد،در چند روزی که کلاغ میهمان شانه های او بود ،هر روز متعلق خیس از دیروزش می شد ،شاید مهم دیدن صورت زشت کلاغ یاد خودش می افتاد،شاید در کلاغ خودش را می دید ،اما بدون بالی به جهت پریدن،شاید هم آرزو داشت هماننده او باشد وشاید نیز می خواست که کلاغ اورا به اوج اسمان برنده شود و اکثری شاید های دیگر برای عاشقی مترسک.اما بی خبر از این که نباید به هرچه که موقت است دل بست،چون آن گاه از آن تو می مانی و کوهی از غم ها و حسرت های دائمی. طبیعت کلاه سیمین گون از سر بر می دارند و سحاب سیه روی سپید دل غرق بحر معرفت حق والا عروج می یابند، شعله همدلی مردم فزون تر می شود و صدایی از آدم برفی به گوش می رسد، نه صدای گریه و زاری، گویی که این توشه لبخندش تحمیلی نبود. انگاه که تشنگی جان به لبت می آورد و آن لحظه که صبر کویر را فهم و شعور میکنی که سالها رو به سوی اسمان چشک دوخته و در آرزوی نمی از آب بر بر روی صورتش است.. ممکن است شعور ما از لطف ها و بدی ها به عامل جبهه ای باشد که در زندگی گزینش کردهایم. در هر صورت، در لحظه ی گذر از پُلی که بر آن ایستادهام و گذر از آن، تنها هدف من وصال به حقیقتِ محض است؛ حقیقتی که لاف بر آن سنگینی میکند؛ ولی اجازه نخواهم اعطا کرد که عاقبتی همچون اطلس نصیب او شود. هر چه اکثر به جستوجویِ حقیقت میپردازم، اصلی "اما" و "اگرها" و "شایدهای" بیشتری مواجه میشوم.
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن